سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که ما أهل‏بیت را دوست گیرد ، درویشى را همچون پوشاک بپذیرد [ و گاه این سخن را به معنى دیگر تأویل کنند که اینجا جاى آوردن آن نیست . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :142
بازدید دیروز :2
کل بازدید :27014
تعداد کل یاداشته ها : 58
103/9/10
7:24 ص

آیت الله مجتبی تهرانی

والحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

«روی عن علی(علیه‏السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ»
مرور مباحث گذشته
بحث ما در گذشته راجع به تربیت بود و اینکه اگر انسان بخواهد مربّی شود و دیگری را تربیت کند، یعنی روش گفتاری و رفتاری به او بدهد، باید خودش مربّا به این تربیت باشد. به این مناسبت گفتیم که بحث تربیت در تمام ابعاد وجودی مطرح است؛ هم در عقل، هم قلب و هم نفس تربیت مخصوص به‏خود را دارند و حتّی این مسأله دربار? جوارح و اعضا هم هست. ولی آنچه که در آثار خودمان مصبّ قرار گرفته، نفس است. البتّه چیزهای دیگر هم هست، امّا آنچه که خیلی مورد نظر است، نفس است؛ نفس به معنای شهوت، غضب و وهم. انسان باید این‏ها را مؤدّب به آداب الهی کند. من در باب وهم قبلاً بحث کردم و روش تأدیب وهم را گفتم.
روش تأدیب شهوت و غضب
امّا شهوت و غضب؛ در باب شهوت و غضب عرض کردم که ما هم در آیات و هم روایات به تعبیرات مختلف داریم که باید این قوا کنترل شود. تعابیر مختلف است؛ هم تعبیر هوای نفس هست، هم شهوت. در روایات هم بسیار است که من نمی‏خواهم وارد آن شوم. آخرین جلسه بحث هم رسیدیم به همین مسأله که راجع به روایات بود. من به عنوان نمونه روایتی را می‏خوانم و می‏خواهم بحثم را ادامه دهم.
در روایتی از علی(علیه‏السلام) است که فرمودند: «مَنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ فِی إِصْلَاحِهَا سَعِدَ»؛2 اگر کسی کوشش کند که نفس خودش را اصلاح کند، سعادتمند می‏شود. اصلاح نفس یعنی تربیت، تأدیب و مؤدّب کردن نفس به آداب الهی. حضرت در روایت دیگری می‏فرمایند: «مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فِی لَذَّاتِهَا شَقِیَ»؛3 امّا اگر کسی نفسش را یعنی شهوت و غضبش را در لذّات رها کند، نفسش را به شقاوت می‏کشد.
مراد از تأدیب نفس
حالا ببینیم مراد از تأدیب نفس چیست؟ مراد از تأدیب نفس که این همه در آیات و روایات آمده که انسان باید نفسش را به آداب الهی مؤدّب کند، چیست؟  من یک روایت می‏خوانم که در این روایت، مسأله بر محور یک چیز قرار می‏گیرد. یعنی اگر انسان بخواهد نفسش را به آداب الهی تربیت و مؤدّب کند، یک کار باید انجام دهد؛ آن چیست؟ «مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ».4 روایت می‏فرماید: تنها اطاعت امر خدا انسان را به رستگاری ابدی می‏رساند. یعنی انسان، با اطاعت امر خدا خودش را به آداب الهی تربیت و مؤدّب می‏کند.
باارزش‏ترین موجود نزد خدا
وقتی که نفس، تربیت شد، یعنی بعد از آنکه به آداب الهی مؤدّب شد، هیچ چیز نزد خداوند بر روی زمین برتر از او نیست. یعنی در مکتب ما از نظر ارزشی، نفوسی که خودشان را به آداب الهی تربیت و مؤدّب کردند، نزد خدا از همه باکرامت‏تر بوده و چیزی عند الله، بالاتر از آن‏ها روی زمین نیست. من یک روایت می‏خوانم؛ «رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ(علیه‏السلام) قَالَ: لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَکْرَمُ عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ مِنَ النَّفْسِ الْمُطِیعَةِ لِأَمْرِهِ»؛5 در پهنه زمین نزد خداوند، کسی أکرم و با ارزش‏تر و محترم‏تر از آن نفسی نیست که مطیع امر خدا باشد.
تنظیر تقوا و اطاعت الهی
کریم در آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏»6 هم آمده است که آیه شریفه می‏گوید: انسان باتقوا، کریم‏ترین آدم نزد خدا است. تقوا هم از اطاعت امر الهی به‏وجود می‏آید. یعنی نفسی که در سه بُعد وهمی، شهوی و غضبی‏اش، در محدوده امر خدا عمل کند، باتقوا است و مطیع امر الهی است. «الْمُطِیعَةِ لِأَمْرِ اللهِ» یعنی کسی که بر اساس شهوت و غضبش کاری نکند که مخالف امر خدا باشد.
معنای تریبت
اوامر الهی موجب می‏شود که عمل خارجی انسان بر طبق انجام شود. «الْمُطِیعَةِ لِأَمْرِ اللهِ» سراغ عمل خارجی می‏رود. حالا من این را با یک مقدّمه کوتاه کمی توضیح می‏دهم. ما در باب تعریف تربیت گفتیم: تربیت یعنی «روش گفتاری و رفتاری به دیگران دادن» که این هم مربوط به عمل است. رفتار و گفتار، هر دو عمل است. همین حرف‏هایی که من می‏زنم عمل است.
معنای تأدیب الهی
تأدیب چیست؟ تأدیب هم در ارتباط با عمل است و معنایش این است که اگر انسان بخواهد مؤدّب به آداب الهی شود و خودش را به تربیت الهی تربیت کند، فقط و فقط باید نسبت به اعمال خارجی‏اش مقیّد باشد که بر طبق دستور خدا عمل کند. این هم اطاعت امر الهی است.
7
علّت تأکید پیامبران بر اصلاح عمل
یک بحث دیگر هست که من باید اشاره‌ای به آن داشته باشم. اینکه شما می‌بینید انبیا و اولیا آمده‌اند روی اصلاح عمل تکیه کردند و انسان را به عمل کردن به دستورات الهی ترغیب کردند و از آن‌طرف انسان را از محرّمات و چیزهایی که مغبوض خداوند است، نهی کردند، به دلیل «اطاعت امر الهی» است. هم فعل و هم ترک، در هر دو اطاعت مطرح است. بالأخره همه بحث اطاعت، از عمل خارجی سر در آورد که گاهی از آن به تربیت اعضا و جوارح تعبیر می‌کنند.
تربیت اعضا و جوارح، مقدّم بر دیگر تربیت‏ها
یک‏وقت می‌گوییم: تربیت عقل، تربیت قلب، تربیت نفس، امّا یک‏وقت می‌گوییم: تربیت اعضا و جوارح. می‌گوییم: ابتدا اعضا و جوارحت را تربیت کن. گوشت را، چشمت را، زبانت را، دستت را و پایت را تربیت کن. یعنی اعضا و جوارحت را به روش رفتاری و گفتاری بر طبق امر الهی مؤدّب کن و این‌ها را در وادی اطاعت امر الهی قرار بده. در اینجا سراغ این می‌رویم که هسته مرکزی تربیت انسان، عبارت از این است که اعمالش را سر خود انجام ندهد و رضای خداوند را در نظر بگیرد.
چرا انبیا و اولیا بر روی این تکیه می‌کنند؟ حالا عرض می‌کنم، روایات هم داریم، وارد بحثش هم می‌شوم، به این ادب، ادب ظاهری می‌گویند.
صورت مُلکی ظاهری و ملکوتی غیبی
اهل معرفت در این باب مطلبی دارند که به‏وسیله آن، برای ما روشن می‌سازند، چرا انبیا و اولیا، این‏قدر روی اصلاح عمل تکیه می‌کنند. من خلاصه‌اش را برایتان می‌گویم. آن‌ها می‌گویند: انسان یک صورت مُلکیِ ظاهری و یک صورت ملکوتیِ غیبی دارد. صورت مُلکیِ ظاهری‌ انسان، همین ظاهر انسان است که من ظاهر شماها را می‌بینم و شما هم ظاهر من را؛ این صورت ظاهری است. سازنده صورت ملکوتیِ غیبی ما که دیده نمی‌شود، خود ما هستیم؛ بر خلاف صورت مُلکیِ ظاهریمان که ما سازنده آن نیستیم.
این مطلب خیلی دقیق است. صورت ظاهری ما با تولّد و رشد بر اساس وراثت شکل می‏گیرد، مثلاً من که خودم را از نظر ظاهری این‌گونه نساختم. خدا مرا ساخته است. امّا مسأله، صورت ملکوتیِ غیبی است که من خودم آن را می‌سازم. صورت غیبی را با ابزار مادّی نمی‌سازند، مثلاً اینکه برایش نقشه بکشند و آن را طرّاحی کنند. بلکه به‏شیوه دیگری شکل می‏گیرد.
حتّی ما این را داریم عمده چیزی که سرنوشت انسان، در عوالم بعد از دنیا به آن بستگی دارد، همین صورتِ ملکوتیِ غیبی است، چه در برزخ و چه در قیامت؛ و ما این صورت ملکوتیِ غیبی را با اعمال‌مان می‌سازیم.
ما «صورت برزخی» خود را با اعمالمان می‏سازیم
من مجبور هستم این حرف بزرگان را کمی توضیح بدهم. وقتی من عملی را انجام می‌دهم، این کار بر روی روحم نقش می‌بندد که ابتدا یک نقش گذرا است، امّا وقتی آن عمل را تکرار می‌کنم، برایم تبدیل به یک ملکه می‌شود. من با آن ملکه صورت باطنم را می‌سازم.
عمل خارجی را انجام می‌دهم، روی روحم نقش می‌بندد. تکرارش که کردم این نقش در درونم رسوخ می‌کند. ما به این می‌گوییم: «ملکه». اگر یک کاری را یک بار انجام دهم یادم می‌رود؛ امّا آن کسی که حرفه‌اش این است که هر روز این کار را انجام دهد، چه‏بسا در خواب هم این کار را انجام می‌دهد. چون این عمل برایش ملکه شده است. ما صورت غیبی و باطنی‌مان را با ملکاتمان می‌سازیم. حشر و نشر ما در عوالم دیگر با همان صورت غیبی و باطنی است که خود ساخته‏ایم، نه با این صورت ظاهری که داریم.
بعضی به صورت «گرگ»، بعضی «خوک» و بعضی «خودِ شیطان»...
آن‏وقت اینجا است که می‏گویند: اگر عملی را که من انجام دادم، بر اساس شهوتِ بی‌بند و بار بود، آن صورتِ حیوانی که برای باطنم می‌سازم و از آن تعبیر به صورت بهیمیه می‌کنیم، مثلاً خوک می‏شود که در بین حیوانات مظهر شهوت است. غضب را به‏کار می‌گیرم و با آن ملکه درست می‌کنم، ملکه‌اش صورت سبُعیّت و درندگی است؛ شیر باشد یا پلنگ. اگر کسی خُدعه و نیرنگ را تکرار کند که مربوط به وهم است و این ملکه‌اش شود، صورت ملکوتی او، صورت شیطان است. شیطان، مجسمه خدعه و نیرنگ است. عمل منعکس می‌شود و تکرار عمل ملکه‏ساز است و ملکه، صورت باطنی من را می‌سازد.
صورتی زشت‏تر از خوک و میمون!
در یک روایت، مسأله ترکیب ملکات در ساختن صورت باطنی و غیبی انسان مطرح شده است که اگر هم شهوت و هم غضب برای انسان ملکه شده باشد، صورتش چطور می‌شود؟ حتّی اگر وهم نیز با این‏ها ملکه شده باشد که مربوط به مسأله شیطنت است فرد چه صورتی پیدا می‏کند؟ یعنی وقتی این‌ها با هم جمع شود انسان به چه شکلی در می‌آید؟ این ملکات منشأ آن می‌شود که صورت ملکوتی انسان، شکل عجیبی پیدا کند.
لذا در روایتی آمده که پیغمبر اکرم فرمود: «قال رسول الله(صل‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): یحشر بعض الناس علی صور تحسن عنده القرده و الخنازیر»؛ بعضی از مردم به صورتی محشور می‌شوند که صورت میمون و خوک پیش آن‌ها زیبا است. وقتی محشور می‌شوند، صورت عجیبی پیدا می‌کنند! این برای همان ملکات است.
معنای ادب ظاهر
ملکات به‏وسیله اعمال ساخته می‌شوند. مسأله مربوط به اعمال، تربیت و تأدیب است. اینکه انسان خودش را تربیت و ادب کند. اوّل ادب ظاهر مطرح است. ادبِ ظاهر یعنی عمل و تأدیب آن یعنی محدود کردن عمل به آنچه رضای خدا در او است. من کاری با این ندارم، من فقط سراغ حلال و حرام می‌روم. عمل حرام انجام ندهد. اگر شهوت بی‌بند و بار باشد، خوک است. غضب بی‌بند و بار باشد، گرگ است. حقّه بازی و کلک ملکه‌ شود، شیطان است.
تلاش برای آدم ماندن!
اینکه انبیا و اولیا آمدند نفس را هدف‌گیری کردند، نفس به معنای قوای سه‏گانه که وهم، شهوت و غضب است، جهت این بوده که می‌خواستند کسانی که در این دنیا صورت انسان دارند در برزخ و قیامت صورت‌شان عوض نشود.
با هرکس، همان‏طور که آمده، برخورد می‏کنند!
ما سازنده صورت باطن خود هستیم. صورت ظاهرمان را خودمان نمی‌سازیم امّا صورت باطن‌مان را خودمان می‌سازیم و جا دارد که در قیامت، بر طبق صورت باطن ما با ما رفتار کنند. من یک مثال بزنم؛ تا حالا شده است مثلاً در منزل‌تان یک حیوان کثیفِ متعفّن بیاید و شما آن را احترام کنید و آن را در اتاق مهمان‌خانه ببرید و از او پذیرایی کنید؟ حتّی از این هم ساده‏تر؛ اگر کسی به شکل حمار بیاید، با او چطور رفتار می‏کنید؟! برای حمار طویله درست می‌کنید.  غذای حیوان مخصوص است و جایش هم مخصوص است. من این مثال‌ها را می‌زنم تا خوب متوجّه شوید که عدل الهی درست است. در نشئات دیگر هرطور خودمان را ساخته باشیم، بر طبق ساخته ما، با ما عمل می‌کنند.
نمی‌شود کسی در این دنیا هر جنایتی و هر کار زشتی انجام دهد، بعد در قیامت از صدر نشینان بهشت قرار بگیرد. لذا جهت اینکه در باب تربیت و ادب تکیه می‌شود، این است که اهل معرفت می‌گویند. آن‏ها می‌گویند: تو سازنده صورت باطنی غیبی‌ات هستی. وقتی‏که از این دنیا رفتی، این صورت می‌ماند و آن صورت غیبی باطنی، در برزخ و قیامت ظاهر می‌شود.
اقسام ادب
این ادب،  ظاهری بود که گفتیم. امّا در باب قسم دیگر ادب باید بگوییم: «الادب ادبان ادب السر و ادب العلانیه فادب السر طهاره القلوب و ادب العلانیه حفظ الجوارح من الذنوب»؛ ما دو نوع ادب داریم؛ ادب باطن و ادب ظاهر. اهل معرفت ادب باطن را طهارت قلوب می‌دانند که بعد بحث می‌کنم و ادب ظاهر هم «حفظ الجوارح من الذنوب»؛ یعنی حفظ اعضا و جوارح از گناهان است.
دلیل بعثت پیغمبر اکرم
بعثت پیغمبر اکرم هم بر روی همین محور بود. حضرت می‌گفت: من می‌خواهم شماها را از وادی حیوانیت و شیطنت بیرون بیاورم! شما می‌میرید، برزخ دارید، قیامت دارید، آنجا به صورت حیوانات و درندگان و شیطان و... در نیایید!
اینکه پیغمبر بر امر و نهی تأکید می‌کرد، برای این بود که انسان در قیامت به صورت حیوان درنیاید و می‌فرمود: من نمی‌خواهم شما آنجا به صورت حیواناتی در بیایید که در این عالم نظیرش نیست. یعنی مجموعه‌ای از حیوانات به‏هم آمیخته شوند. حتّی این تعبیر هم از پیغمبر اکرم صادر شد که معروف است؛ «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»؛8 من برای تعالی مکارم اخلاق آمده‏ام. مکارم الاخلاق هم مربوط به اعمال است. من برای این آمدم.
امّا آیا این حرکت، ثمره‏ای به‏طور غالب در آن جامعه داشت؟ نه؛ گروهی بودند که این‌ها دست پرورده پیغمبر بودند. ولی در مقابل، کسانی بودند که من نمی‏توانم بگویم این‌ها در برزخ و قیامت، صورت غیبی‌شان مثل گرگ، پلنگ، شیر و دیگر درنده‏ها باشد، بلکه صورتشان خیلی بدتر از این‏ها است. مثل همین که خود پیغمبر تعبیر فرمود: بعضی‏ها بدتر از میمون‌ها و خوک‌ها هستند.
1. بحارالأنوار، ج89، ص214
2. غررالحکم، ص237
3. غررالحکم، ص305
4. بحارالأنوار، ج89، ص214
5 . مستدرک الوسائل، ج11، ص259
6. سوره مبارکه حجرات، آیه13
7. در اینجا یک بحثی است که قبلاً بحث کردم و جلسه گذشته هم به آن اشاره کردم؛ ما این را داریم که انسان باید ابتدا رفتار ظاهری‏اش را درست کند، بعد سراغ باطن برود. من این‏ها را فعلاً کنار می‏گذارم.
8 . مستدرک الوسائل، ج11، ص187